مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
ای بـقـیـع غــم تـو کـربـبـلایـی دیـگـر کـربـلا بــود بـرای تـو مـنـایـی دیـگـر کوفه تا شام، تو را سعی صفایی دیگر در غـریبان، تو غریب الغربایی دیگر غـربـتت را نـسـرودم من شـاعـر آری راستی تو چقدر شاعر و ذاکر داری؟! شده آزرده تـو را از عـمـل ما، خـاطر بیسبب نیست اگر شد حرمت بیزائر از حـدیث تـو نـگـفـتـیـم ولو در ظاهر گـرچه مـحـتـاجتـریـنـیـم به قـال الباقـر همـۀ سـال پـی یک شب تـقـویـم تـوأیم ما فقـط مرثـیهخـوان شب ترحـیم توأیم دست بر دامـن مـهـرت نرسـاندیم چرا گـاهگـاهی که رسـیـدیم، نـمـانـدیـم چرا پـایـمان را به بـقـیـعـت نکـشانـدیم چرا باقرالعـلـم! ز عـلـم تو نخـوانـدیـم چـرا بگـذر از ما که برای تو مـوثـر نـشدیم نه که بیصحن و رواقی تو، مسافر نشدیم کودکیهای تو در اوج مصیبت طی شد کودکیهای تو هـمراه شهـادت طی شد پای آن خیمه که میرفت به غارت طی شد زیر شلاق سـتـم وقت اسارت طـی شد طی شده کودکیت گوشه بین الحرمین گه در آغوش پدر گاه در آغوش حسین کـربـلا جـلـوه غـم بـود بـرایـت مــادام کربلا کشت تو را، کشت تو را بدتر شام کربلا بود و حسین و تو و سجاد، تمام کـربـلا بـود و امـام بـن امـام بـن امـام من تو را یکتـنه یک کربـبلا میبـینم من تو را در همه مـرثـیـههـا میبـیـنـم داغ بیآبی و فـقـدان عـمـو را تو بگـو روضهخوان باش خودت، روضه او را تو بگو پـرده بـردار، بـیا راز مگـو را تو بگو بوسۀ تیغ به رگهای گـلـو را تو بگـو تـو بـنـا بـود بـمـانی به امـامـت برسی روضهخوان باشی و هر شب به شهادت برسی |